[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]

آفتابگردون

سلام ای ماه مهجور زمستانهای ابرآلود

چرا دیگر نمی تابد سرودت از محاق رود

مگر روح اساطیر کهن باران ببارند

به روی سرزمینهای اسیر حلقه های دود

به روی بامها آئیینه ها گرم تماشایند

افقهای تباهی را برآای طلعت موعود

نفیر کوزه های تشنه اعصار می گوید

که عشق این ماه،زمانی این حوالی بود

تورا با خوشه پروین هماره جستجو کردم

از آن روزی که از پردیس جاویدان شدم مطرود

دلم را این پرستوی غریب آشیان بر دوش

بهار خاطراتت را خوانده تا آفاق نامحدود

الا ای ماه مهجور زمستانهای ابرآلود

تورا تا کهکشان زخم موزون دگر بدرود

   سروده: آقای بهروز سپیدنامه                                            




نسل سوخته ::: جمعه 84/11/21::: ساعت 7:33 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :72387
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
نسل سوخته
افتادگی آموز اگه طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
 
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<